Web Analytics Made Easy - Statcounter
به نقل از «عصر ایران»
2024-05-03@21:03:55 GMT

درد، رهبر آدمیزاد است

تاریخ انتشار: ۱۳ آبان ۱۴۰۲ | کد خبر: ۳۹۰۲۴۰۸۲

   عصر ایران؛ شیرو ستمدیده - مولانا در مقالۀ نهم فيه ما فيه می‌نويسد:

    «درد است كه آدمی را رهبر است. در هر كاری كه هست تا او را دردِ آن كار و هوس و عشق آن كار در درون نخيزد او قصد آن كار نكند و آن كار بی‌درد او را ميسر نشود، خواه دنيا، خواه آخرت، خواه بازرگانی، خواه پادشاهی، خواه علم، خواه عمل، و غيره.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!

   تا مريم را دردِ زا پيدا نشد قصد آن درخت بخت نكرد كه: فاجاءها المخاضُ الی جِذعِ النّخلةِ. {دردِ زا مريم را كشانيد به سوی تنۀ خشك درخت خرما} او را آن درد به درخت آورد و درختِ خشك ميوه‌دار شد.

   تن همچون مريم است و هر يكی عيسی داريم. اگر ما را درد پيدا شود عيسی ما بزايد، و اگر درد نباشد عيسی هم از آن راهِ نهانی كه آمد باز به اصل خود پيوندد، الّا ما محروم مانيم و از او بی‌بهره.»

  اين مقاله كوتاه و لطيف، از تجارب وجودی مولانا پرده برمی‌دارد. همۀ ما نيز اين سخن مولانا را به خوبی تجربه كرده‌ايم: تا درد و عشقی در كار نباشد، هيچ كاری را چنان كه بايد جدی نمی‌گيريم.

    برخی معتقدند اگر رنج گرسنگی در كار نبود، بشر از جای خودش تكان هم نمی‌خورد. در زندگی روزمره هم زياد پيش می‌آيد كه ببينيم جواني شوق تحصيل در رشته‌ای را دارد كه پول‌ساز نيست يا منزلت اجتماعی چندانی در بر ندارد و به همين دليل خانواده‌اش او را مجبور می‌كنند رشتۀ ديگری را در دانشگاه انتخاب كند.

 مورخين علم نوشته‌اند چارلز داروين درس خوانده بود تا كشيش كليسای انگليكان شود اما چون عشقی نداشت كه امور ناديدنی را برای مردم توصيف كند، زمانی كه چند زمين‌شناس حرفه‌ای دعوت نيروی دريايی بريتانيا را برای سفر به سواحل آمريكای جنوبی رد كردند، داروين 22 ساله كه به زمين‌شناسی و علوم طبيعی علاقه‌مند بود، اين فرصت را قاپيد و با كشتی سلطنتی بيگل به آمريكای جنوبی رفت و همان سفر منشأ شكل‌گيری نظريۀ تكامل در ذهن او شد. داروين دنبال شناخت دنيا رفت و به قول مولانا، او را در اين كار درد و عشق رهبری كرد.

  در نمايشنامۀ «لبخند باشكوه آقای گيل»، اثر درخشان و جاودانۀ اكبر رادی، فروغ‌الزمان كه دكتری روانشناسی ‌را از دانشگاه هاروارد گرفته است، در نقد دانشجويانش كه درس‌نخوانده خواهان نمرۀ قبولی‌اند، به برادرش می‌گويد:

   «طلبه می‌خواد، طلبه می‌خواد كه دوازده سال تو پانسيون‌های دانشجويی ساندويچ سرد بخوره، شبانه‌روز پنج ساعت بخوابه و باقی وقتشو توی كلاس و كتابخونه و كلينيك‌های روانی سر كنه. من اين جوری تيتر گرفتم، همين جورم می‌دم. اين زباله‌ها بايد بدونن، بايد توی اون كلۀ خرفت‌شون فرو بره كه دانشگاه نه آژانس شوهریابی‌یه، نه نردبانی‌یه براي رسيدن به ميز.»

   اينكه دانش‌آموزان حوزه‌های علميه را هم از قديم "طلبه" ناميده‌اند بی‌دليل نيست. سال‌ها سر فرو بردن در چند كتاب برای رسيدن به مدرك اجتهاد، آن هم در دورانی كه نه لامپ و برقی در مدارس قديم بود نه وسايل خنك‌كننده و گرم‌كنندۀ مدرن و نه شهريۀ مكفی برای زندگی توأم با آسايش، كار هر كسی نبود. طلبه می‌خواست.

   مولانا در مثنوی هم بر مفهوم طلب تاكيد فراوانی می‌كند. از جمله در قصۀ زايمان حضرت مريم نيز همين مفهوم را مطرح می‌كند و طلب را امر مباركی می‌داند:

اين طلب‌كاری، مبارك جنبشی است

اين طلب در راه حق، مانع‌كشی است

 

  اين طلب مفتاح مطلوبات توست

  اين سپاه و نصرت رايات توست

 

  زين طلب، بنده به كوی تو رسيد

  درد، مريم را به خرمابن كشيد

   جدا از نگرش درست و پاكيزۀ مولانا در اين مقاله، تعبير "درخت بخت" هم تعبير شاعرانه‌ای است كه يادآور دخيل بستن مردم به درخت برای حاجت گرفتن است.

   درخت در فرهنگ عمومی ايرانيان نماد زندگی و زايندگی و بخشندگی و بارآوری و باردهی است. به همين دليل از زمان‌های دور و اعصار كهن، ايرانيان برای درخت حرمت و قداستي رازآلود قائل بودند كه گاه شكل پرستش نيز به خود می‌گرفت.

  البته پس از ورود اسلام به ايران، چنين عمل و نگرشی نهی شد اما به هر حال تعبير "درخت بخت"، احتمالا حاكی از آشنايی مولانا با كنش حاجت‌مندانۀ دخيل‌بستن مردم روزگارش به شاخه‌های درختان است.

  اما مهم‌تر و دل‌نشين‌تر از اين تعبير، اين دو جملۀ مولاناست كه حقيقتا شاهكاری در كلام و كلمات اوست: «تن، همچون مريم است و هر يكی عيسی داريم. اگر ما را درد پيدا شود عيسی ما بزايد.» جدا از زيبايیِ جملۀ «تن، همچون مريم است»، وجه ديگر اهميت این جمله در اين نكته است كه مولانا در اين‌جا نگاهی ديگرگونه به تن دارد.

  در نوبت‌های پيشین آورديم كه او تن را به مَركب تشبيه كرده است و كار روح را سواری‌گرفتن درست و حسابي از تن می‌داند. البته كه تن در ذهنيت مولانا و ساير بزرگان معادباور جهان قديم، طريقيت دارد نه موضوعيت، اما همين كه مولانا در اين‌جا تن را به موجود لطيف و شريف و مقدسی چون حضرت مريم تشبيه كرده، زيباست.

 در اين تشبيه هم البته تن طريقيت دارد و غایتش زاییدن عیسا است، ولی گويی مولانا اين‌ بار ناخودآگاه – يا شايد هم آگاهانه - با تن آدمی مواجهۀ مهربانانه‌تری داشته است.

  به هر حال اگر ما را دردی نباشد «عيسی هم از آن راهِ نهانی كه آمد باز به اصل خود پيوندد.» و اين مشكلی برای عيسی (كه در اين‌جا نمادی از الهام الهی يا نوزادِ جان و روح آدمی است) ايجاد نمی‌كند بلكه فقط به زيان ما و انسان‌های معاصرمان است. اگر عيسای ما ‌زاده نشود و از آن راهِ نهانی برگردد و به اصل خود بپيوندد، چيزی نمی‌شود «الا ما محروم مانيم و از او بی‌بهره.»

  مورخين علم نوشته‌اند اگر نوابغی مثل گاليله و نيوتن هم ظهور نكرده بودند، به علت نگرش علمی خاصی كه پس از سال 1500 ميلادی در جهان‌بينی انسان غربی ‌پديد آمده بود، دير يا زود كس ديگری از راه می‌رسيد و دستاوردهای علمی نيوتن و گاليله را بر سر سفرۀ بشريت می‌نهاد. يعنی در غياب آن نگرش خاص، چيزی نمی‌شد الا اينكه گاليله و نيوتن و معاصران‌شان از آن الهامات و دستاوردهای علمی محروم می‌ماندند.

  به عبارت ديگر آن الهامات و كشفيات علمی، عيسی‌وار از آن راه نهانی كه آمده بودند بازمی‌گشتند و به اصل خود (يعنی خداوند كه منشأ همۀ الهامات است) می‌پيوستند تا قابلۀ قابلی از راه برسد و عيسي را از وجود مريم استخراج كند و به بشريت هديه دهد.

کانال عصر ایران در تلگرام بیشتر بخوانید: دفتر صوفی سواد و حرف نیست علم تقلیدی و علم تحقیقی از نظر مولانا

منبع: عصر ایران

کلیدواژه: فیه ما فیه مولانا

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت www.asriran.com دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «عصر ایران» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۹۰۲۴۰۸۲ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

رمزگشایی ناقص از یک ملاقات تاریخ ساز

در تاریخ هر فرهنگی، فهرستی از افراد شاخص را می توان ردیف کرد که در حافظه قومی و هویت جمعی آن ملت ریشه دارند. نزدیک شدن به این مشاهیر، و تلاش برای عرضه روایتی دراماتیک و نمایشی از آنها کاری بسیار پرمخاطره و پرمسئولیت است.

به گزارش ایسنا، نورنیوز در گزارشی از «مست عشق»، فیلم محبوب این روزهای سینما نوشت:  از دشوارترین کارها در عرصه هنر، تبدیل زندگی و شخصیت چهره‌های محبوب، مرجع و خاطره ساز تاریخی به آثار و تولیدات نمایشی است. رفتن سراغ تولیداتی از این جنس،‌ راه رفتن بر لبه تیغ است؛ می تواند به راحتی در ورطه ابتذال یا اغراق بغلتد و سیمای تاریخی آن شخصیت را مخدوش کند. در تاریخ هر فرهنگی، فهرستی از افراد شاخص را می توان ردیف کرد که در حافظه قومی و هویت جمعی آن ملت ریشه دارند. نزدیک شدن به‌این مشاهیر، و تلاش برای عرضه روایتی دراماتیک و نمایشی از آنها کاری بسیار پرمخاطره و پرمسئولیت است. هنرمندان اندکی هستند که به چنین کار خطیر و مسولانه‌ای تن بدهند؛‌ و هنرمندان اندک تر و کم شمارتری هستند که‌این خطرپذیری را با خلاقیت و نوآوری همراه کنند، به نحوی که نه درخشش سیمای آن مشاهیر مخدوش شود و نه ذهنیت جمعی مردم از آن افراد شاخص لطمه ببیند. برای فرهنگ ایران،‌ مولانا جلال الدین بلخی از این افرا است. به‌این اعتبار،‌ انتخاب او به عنوان سوژه اثر هنری،‌ انتخابی خطیر و دشوار است.

از سوی دیگر،‌همیشه هنرمندانی وجود داشته اند که توان و تخصص و تمایل حرفه‌ای شان،‌ بازسازی هنری رخدادها یا چهره‌های تاریخی است. برای این هنرمندان، تاریخ چیزی به سرآمده و به پایان رسیده نیست بلکه می توان سراغش رفت و با قرائتی امروزین، آن را بازسازی و بازآفرینی کرد. حسن فتحی، به عنوان فیلمسازی ایرانی از کسانی است که به چنین بازسازی های تاریخی – هنری علاقه‌ای ویژه و خاص دارد. در کارنامه هنری او، نگاه به اشخاص، رخدادها و جریان های تاریخی، جایگاهی ویژه دارد. او در «شب دهم» روایتی دراماتیک از واقعه عاشورا به دست می دهد و با استفاده از نشانه‌ها و استعاره‌های  ایرانی،‌ درکی نوستالژیک و ملی از یک رخداد تاریخی و دینی عرضه می کند. در سریال مدار صفر درجه از تاریخ معاصر ایران، روایتی ملی می سازد و با بهره گیری درست از مولفه‌های رمانتیک، نمایشی اثرگذار و مخاطب پسند و باورپذیر از مبارزات استقلال طلبانه مردم ایران عرضه می کند. «پهلوانان هرگز نمی میرند»، «جیران»، «میوه ممنوعه» نیز همگی در این نکته مشترکند که فیلمساز، عناصر تاریخی و هویتی را در ساختاری رمانتیک و حرفه‌ای بازسازی و بازآفرینی می کند.

مست عشق،‌  جدیدترین ساخته سینمایی حسن فتحی، روی همین خط سیر هنری و براساس همین بنیان نظری ساخته شده است. او در این اثر سینمایی، سراغ مولانا ، یا به تعبیر درست تر سراغ توصیف رابطه مولانا و شمس در خلال سال های ۶۴۲ تا ۶۴۵ هجری قمری می رود. این ۳ سال، به اعتبار آنکهکی از مرموزترین و جذاب ترین ملاقات های تاریخی در آن رخ داده و نتایجی بی نهایت شگفت در پی داشته از مهم ترین مقاطع در تاریخ فرهنگ و ادبیات ایران به حساب می آید.

 مردم ایران، به درجات مختلف از دیدار معمایی و تاریخ ساز این دو شخصیت عظیم کمابیش خبر دارند و از اهمیت و تعیین کنندگی اش مطلع اند. حتی کسانی که تاکنون آثار منثور و منظوم مولانا و شمس را نخوانده اند از این دیدار مرموز و از این مقطع ۳ ساله زندگی مولانا چیزهایی شنیده اند. فیلم حسن فتحی، همین برش کوتاه را از زندگی مولانا و شمس برمی گزیند و با پرداختی رمانتیک و دراماتیک، آن را به اثری دیدنی تبدیل می کند. مست عشق به اعتبار اینکه موضوعی تا این اندازه مخاطب پسند و کنجکاوی برانگیز را دستمایه تولید قرار داده اثری جسورانه و هوشمندانه است.

اما این همه ماجرا نیست. فتحی ترجیح داده کار را در اقلیم سینمایی ترکیه تولید کند و در رده آثار مشترک سینمایی تعریف کند. لوکیشن های بومی قونیه به همراه ظرفیت های فنی و هنری سینمای ترکیه در بازآفرینی تاریخ دوره سلجوقی ، امکان های زیادی در اختیار فیلمساز قرار داده تا ساختاری باورپذیر و دیدنی به فیلمش بدهد. این نکته تا آنجاست که طبق نظر برخی از منتقدان، ‌قدرت بازیگری بازیگران ترکیه‌ای مست عشق به مراتب از سطح هنرنمایی بازیگران ایرانی این فیلم، بالاتر به نظر می رسد.

مهم ترین نکته در مست عشق، غیر از این موارد فنی، نحوه بازنمایی ملاقات تاریخی شمس و مولاناست. دیدار این دو چهره ماندگار فرهنگی ایران، آنقدر مهم و اثرگذار بوده است که در تمام تاریخ بشریت، شاید نمونه‌هایی به تعداد انگشتان یک دست داشته باشد. این ملاقات ، عالی ترین مصداق و نمونه از یک دیدار کیمیاگرانه و تحول بخش دانسته شده، به نحوی که از یک فقیه و دانشمند معمول و متعارف،‌ عارف و شاعری حکیم و شوریده ساخت و او را در فهرست مفاخر تاریخ بشری جای داد. سئوال این است که آیا «مست عشق» توانسته است چنین دیدار ناب و بی مانندی را به خوبی بازنمایی کند؟ آیا عظمت و ابهت مولانا و شمس، و نیز اهمیت ملاقات بی بدیل این دو سیمای تابناک، در این اثر بازتابی شایسته یافته است؟

 به نظر می رسد فتحی در این مقصود،‌ با تمام خلاقیت ها و نازک اندیشی هایش، آنگونه که انتظار می رفت توفیق نداشته است. دیدار این دو شخصیت تاریخ ساز،چیزی بیش از یک ملاقات، ‌ولو ملاقات مهم، از آب درنیامده است، و نشانی از یک دیدار یکّه و بی بدیل در آن نیست. برخورد شمس و مولانا، داستان طلاشدن مس در یک فرایند مرموز انسانی است. بیننده انتظار دارد چنین تحولی را ملموس تر از اینکه هست در فیلم ببیند. مخاطب، آنچه از گفت و گوی این دو چهره در خلوت می بیند مباحثاتی است که هر روز در مجامع و محافل علمی سنتی و مدرن جریان دارد. هرروز صدها حلقه از این نشست های علمی میان دانشمندان شکل می گرفته اما هیچ کدام به نتیجه‌ای منتج نشد که دیدار شمس و مولانا منتج شد. کم نیستند مولوی پژوهانی که معتقدند جنس این دیدار،‌اساسا از جنس مواجهات علمی و مدرسی نبوده و آنِ دیگری داشته است. به تصویر کشیدن باورپذیر این دگردیسی،‌ ناکامی بزرگ حسن فتحی در مست عشق است.

این نقیصه را بازی انتقادبرانگیز شهاب حسینی (در نقش شمس)‌ و پارسا پیروزفر (در نقش مولانا) دوچندان کرده است. نه مولانای قبل از دیدار با شمس،‌ خوب از آب درآمده است و نه مولانای بعد از دیدار. فرق پیروزفر قبل از ملاقات با شهاب حسینی و بعد از ملاقات با او چندان زیاد نیست. نه مولانای فقیه و دانشمند،‌ به درستی در فیلم بازنمایی شده و نه مولانای شوریده و شاعر. از سوی دیگر، تصویری که شهاب حسینی از شمس عرضه می کند تصویری نامنسجم و پریشان است. بخشی از این شخصیت پردازی های ضعیف،‌ به خاطر ضعف فیلمنامه فتحی - توحیدی است و بخش مهم دیگری از آن، به خاطر ناکامی حسینی – پیروزفر در ایفای نقش.

علاوه بر این،‌ زبان انتخابی نویسندگان فیلمنامه نیز زبانی هویت دار و استخوان دار نیست. گاهی به زبان امروزین نزدیک است و گاهی به شدت کهن و باستانی می شود و در مجموع، از ساخت زبانی مستحکم و اثرگذاری که فتحی در شب دهم، میوه ممنوعه و سایر آثارش به استخدام گرفته بود در مست عشق خبری نیست.

البته فیلمساز در استفاده از سبک روایی «تداعی در تداعی» به خوبی عمل کرده و احتمالا با الهام گیری از روش کار خود مولانا در روایت گری مثنوی، جابجایی های جالب و جذاب زمانی را در فیلم گنجانده که کشش اثر را برای مخاطب بیشتر می کند. علاوه بر این، پیوند دادن خشونت و عشق در نمونه سردار سلجوقی و مریم، دختر مسیحی، به خوبی در خدمت خط روایی داستان است و جذابیت از دست رفته دیدار مولانا و شمس را تاحدی جبران می کند. شروع فیلم با صحنه‌هایی خوش ساخت از جنگ های خونبار مغولی است. این آغاز شکوهمند، ضرباهنگ فیلم را بالا می برد و بیننده را از همان ابتدا در برابر یک اثر خوش ساخت منتظر می گذارد. موسیقی روان فیلم هم تماشاگر را در فضایی صوفیانه و شرقی قرار می دهد و در پایان اثر، صدای لطیف علیرضا قربانی،‌ خاطره فیلم را در ذهن هر مخاطبی ماندگار می کند. به‌این ترتیب ، «مست عشق» با یک شروع غافلگیرانه و یک پایان شکوهمند،‌ در خیال بیننده جای می گیرد.

 «مست عشق» به رغم تمام فراز و فرودهایش اثری دیدنی و توصیه کردنی است. این اثر شریف، مسیری تازه را در سینمای ایران باز می کند و می تواند حلقه مهمی برای زنجیره آثاری باشد که فیلمسازان جوان و خلاق ایرانی با الهام گیری از آن، رخدادها و شخصیت های تاریخی را دراماتیک و دیدنی کنند.  

انتهای پیام

دیگر خبرها

  • واکنش میرجلال‌ الدین کزازی به فیلم «مست عشق»
  • (ویدئو) نجات مرد سیل‌زده که ۵ روز بالای درخت بود
  • (تصاویر) تهدید درخت‌های قدیمی پارک لاله؟
  • 26 بازیکن به اردوی تیم ملی فوتبال زنان دعوت شدند
  • افتتاح نمایشگاه خوشنویسی قدر استاد درشهرکرد
  • برپایی نمایشگاه خوشنویسی در شهرکرد
  • جزئیات مست عشق؛ مولانا و شمس در پرده سینما
  • دعوت از ۲۶ بازیکن به اردوی تیم ملی زنان
  • برگزاری اردوی آماده سازی تیم ملی فوتبال بانوان
  • رمزگشایی ناقص از یک ملاقات تاریخ ساز